حکایات

امر به معروف عارفانه

Visits: 368

نقل است كه شیخ معروف كرخی روزی با جمعی می رفت، جماعتی از جوانان فاسد گنه كار را دیدند ، وقتی به لب دجله رسیدند ، یاران گفتند : یا شیخ دعا كن تا خداوند این جوانان را كه در فساد غرق اند ، در دجله غرق كند وشومی آنان را از سر مردم شهر بر دارد. معروف كرخی گفت: « دست های خود را بالا برید تا دعا كنم وآمین گوئید یاران دستهای خود را بالا بردند تا دعای شیخ را علیه آن جوانان تبه كار آمین گویند شیخ گفت: الهی ! چنان كه این جوانان را در این جهان عیش وخوشی دادی در آن جهان نیز در عیش وخوشی درآر. اصحاب حیرت كردند وگفتند : یا شیخ این چه دعایی است كه میكنی ! ما سر آن را ندانیم گفت بایستید تا بر شما آشكار شود» چون گذر جوانان بزه كار بر شیخ افتاد حالتی در آنان رفت جامهای شراب را شكستند وهر چه از آلات گناه نزد آنان بود بر زمین نهادند . سپس بر جمله ای آنان گریه غالب آمد وبر دست وپای معروف افتادند وتوبه كردند. شیخ رو به اصحاب كرد وگفت : دعای من در حق آنان مستجاب شد اگر بر همین توبه از دنیا روند عیش آن جهانی آنان تأمین است وتضمین . آیا این بهتر از آن نبود كه شما می خواستید ؟

« تذكرة الاولیاء»

فروغ هدایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *