حکایات

داستان طاس و انگبین و موی

Visits: 890

قاضی دامغانی در کتاب مجرد الحکایات، از بایزید حکایت کند که گفت: یک روز من نشسته بودم و چهار کس از صالحان نزد من بودند. مرا طاسی آوردند در آن انگبین، و در انگبین یک تار موی، و در پیش ما گذاشتند. بایزید گفت: طاسی نیکو، و انگبینی شیرین، و مویی باریک، هر کدام از شما در این باره چیزی بگویید. یکی از آنان گفت:

امر به معروف و نهی از منکر از این طاس نیکوتر، و شیرینی علم از این انگبین شیرین تر و راستی دعوی از این موی باریکتر است. دوم کس گفت: عقل از این طاس نیکوتر، و کلام خدا از این انگبین شیرین تر و راه حجت (آنکه بدان بر صحت دعوی دلالت حاصل شود) از این موی باریکتر است. سوم کس گفت: نفس از این طاس نیکوتر، و علم از این انگبین شیرین تر، و طریق ورع از این موی باریکتر است. چهارم کس گفت: آخرت از این طاس نیکوتر، و نعیم بهشت از این انگبین شیرین تر، و راه اولیاء الله به خدای از این موی باریکتر است. پس بایزید را گفتند که تو چه میگویی؟ گفت: معرفت در دلهای عارفان از این طاس نیکوتر، و دیدار محبان خدای از این انگبین شیرین تر، و طریق صدق از این موی باریکتر است.

شطحات الصوفیه ص 169

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *