ذم تکبر
بازدیدها: 1946
ذمّ تکبر
نخستین صفت از صفات رذیله که در داستان انبیاء وآغاز خلقت انسان به چشم می خورد واتفاقا به اعتقاد بسیاری از علمای اخلاق، ام المفاسد ومادر همه رذایل اخلاقی و ریشه تمام بدبختی ها وصفات زشت انسانی است، تکبر واستکبار می باشد که در داستان شیطان به هنگام آفرینش آدم علیه السلام وامر به سجود فرشتگان برای ابلیس آمده است.
داستانی است بسیار تکان دهنده وعبرت انگیز، داستانی است بسیار روشنگر وهشداردهنده، برای همه افراد وهمه جوامع انسانی قابل توجه اینکه پیامد های سوء تکبر واستکبار نه تنها در داستان آفرینش آدم علیه السلام دیده می شود که در تمام طول تاریخ انبیاء نیز نقش بسیار مُخرب آن آشکار است.
تعریف و حقیقت تکبر:
بزرگان اخلاق گفته اند: اساس تکبر این است که انسان از اینکه خود را برتر از دیگری ببیند احساس آرامش کند، بنابر این تکبر از سه عنصر تشکیل می شود: نخست اینکه برای خود مقامی قائل شود، دیگر اینکه برای دیگری نیز مقامی قائل شود ودر مرحله سوم مقام خود را برتر از آنها ببیند واحساس خوشحالی وآرامش کند.
(خود برتر بینی یاعُجب (خود بزرگ بینی) تفاوت دارد، در عُجب هیچ گونه مقایسه ای با دیگری نمی شود، بلکه) از همین رو گفته اند تکبر انسان بخاطر علم یا ثروت یا قدرت ویا حتی عبادت، خود را بزرگ می بیند، هر چند فرضا کسی جز او در جهان نباشد، ولی در تکبر حتما خود را با دیگری مقایسه می کند وبرتر از او می بیند.
کبر و تکبر گاه به آن حالت نفسانی که در بالا اشاره شد گفته می شود وگاه به عمل یا حرکتی که ناشی از آن است، مثلا چنان می نشیند یا راه می رود وسخن می گوید که نشان می دهد خود را برتر از همه اطرافیان اش می بیند، این اعمال وحرکات را نیز تکبر می نامند که ریشه اصلی اش همان حالت باطنی ودرونی است.
نشانه های تکبر، بسیار زیاد است، از جمله اینکه افراد متکبر انتظارات زیادی از مردم دارند، انتظار دارند دیگران به آنها سلام کنند، کسی پیش از آنها وارد مجلس نشود، همیشه در صدر مجلس جای گیرند، مردم در برابرآنها کوچکی کنند، کسی از آنان انتقاد نکند وحتی پند اندرز نگوید، همه برای آنها امتیازی قایل شوند وحریمی نگه دارند، مردم در برابر آنها دست به سینه باشند وهمیشه از عظمت آنان سخن بگویند بدیهی است ظهور وبروز این حالات تابع درجه شدت وضعف تکبر است، در بعضی همه این نشانه ها ظاهر می شود ودر بعضی قسمتی از اینها.
شاخه های تکبر:
در اینجا مفاهیم متعددی وجود دارد که گاه تصور می شود همه با هم مترادف ویکسانند در حالیکه تفاوت های ظریفی با هم دارند هر چند ریشه، همه از مفاهیمی هستند که ریشه آنها «تکبر» است، «خودبرتربینی»، «خود محوری»، «برتری جویی» و «فخرفروشی». هر چند از زوایای مختلف دیده میشود. کسی که صرفاً خود را بالا تر از دیگران میبیند، « خودبرتربین» است.
کسی که به خاطر این خود برتر بینی سعی دارد در همه جا و در همه کارهای اجتماعی همه چیز را قبضه کند، «خود محور» است. کسی که سعی دارد در مسائل اجتماعی مخصوصاً به هنگام بروز مشکلات تنها به منافع خود بیندیشد و برای منافع دیگران ارزشی قائل نباشد، «خود خواه» است.
کسی که سعی میکند سلطه خود را بر دیگران مستحکم کند و آنها را زیر سیطره خود قرار بدهد، گرفتار«برتری جویی» است. بلآخره کسی که سعی دارد مال و ثروت یا قدرت و مقام خودرا به رخ دیگران بکشد «فخرفروش» است.
بنابر این همه این صفات ریشه مشترکی دارد و آن تکبر است هر چند در چهره های مختلف ظاهر میگردد.
تکبر در برابر چه کسی؟:
علماء اخلاق، تکبر را به سه بخش تقسیم کرده اند:
تکبر دربرابر خدا، تکبر دربرابر پیامبران، تکبر در مقابل خلق خدا.
منظور از تکبر در برابر خداوند که بدترین نوع تکبر است و از نهایت جهل و نادانی سرچشمه میگیرد، اینست که انسان ضعیف ادعای الوهیت کند، نه تنها خود را بنده خدا نداند بلکه سعی کند مردم را به بنده گی خود دعوت نماید همچون فرعون (أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی) بگوید: پروردگار برتر شما هستم!
بسیار بعید به نظر میرسد که افرادی همچون (فرعون) که سالها برکشور پهناور مصر حکومت میکرد آنقدر کم عقل و بیهوش باشد که خود را واقعاً «رب اعلی» و تنها معبود بزرگ در جهان هستی بداند. بلکه بیشتر به نظر میرسد که او و افرادی امثال او برای تحمیق توده های ساده لوح این گونه ادعا ها را میکردند تا پایه های حکومت خود را از طریق ادعای الوهیت محکم سازند.
شکل دیگری از تکبر در برابر خدا، تکبر ابلیس و پیروان اوست که از اطاعت خداوند سر باز زدند و تشخیص خود را برتر شمردند و به حکمت پروردگار خرده گرفتند.
قسم دوم تکبر، تکبر در برابر انبیاء و پیامبران است که در میان امتهای پیشین بسیار دیده شده است، گروهی از مستکبران در این امتها، از (فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ) (سوره مومنون – 47)
ترجمه : پس گفتند : «آیا (ما) به دو انسان مانند خود ایمان بیاوریم، در حالی که قوم آنها بردگان (و زیر دستان) ما هستند؟! »)
وگاه همانند قوم نوح به یکدیگر میگفتند (وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ) (سوره مؤمنون – 34)
ترجمه: (و اگر از بشری همچون خود اطاعت کردید، یقیناً شما زیانکار خواهید شد.)
وگاه به بهانه جویی های کودکانه میپرداختند و از سر لجاجت میگفتند: « چرا فرشتگان بر ما نازل نمی شوند؟ چرا ما خدا را نمی بینیم؟ قسم سوم، تکبر در برابر بندگان خداست به گونه ای که خود را بزرگ بشمارد و دیگران را کوچک و خوار و بیمقدار، زیر بار هیچ کس نرود، خود را از همه برتر ببیند و حق هیچ صاحب حقی را محترم نشمرد و دائماً منتظر باشد که دیگران برای او عظمت قائل شوند این نوع از کبر نمونه های فراوانی دارد که نیاز به شرح آن نیست، و گاه به حد اعلاء میرسد و به تکبر در برابرپیامبران و خداوند منتهی میگردد.
آری آتش کبر و غرور، نخست از تکبر در برابر بندگان خدا سر میزند، سپس به استکبار در برابر انبیاء و رسولان پروردگار می رسد و سرانجام به تکبر در برابر ذات پاک خداوندگار می انجامد.
انگیزه های تکبر:
تکبر اسباب زیادی دارد و همه آنها به این باز میگردد که انسان در خود کمالی تصور کند و بر اثر حب ذات، بیش از حد آن را بزرگ نماید و دیگران را برابر خود کوچک بشمرد بعضی از بزرگان علم اخلاق اسباب کبر را در هفت چیز خلاصه کرده اند، که عبارت اند از:
نخستین اسباب تکبر: علم است: و چه زود علم سبب غرور گروهی از علماء و دانشمندان میگردد، بعضی از افراد آنچنان کم ظرفیتند که وقتی چند بابی از علم را می خوانند خود را بزرگ و دیگران را کوچک می شمرند، بلکه با نظر تحقیر به دیگران مینگرند و از همه انتظار احترام و خدمت و تواضح و کُرنش دارند در حالی که عالمان واقعی هرقدر بر علم شان افزوده میشود، خود را نادان تر می بینند، چرا که خود را در برابر اقیانوس عظیمی مشاهده می کنند که تنها قطراتی از آن را در اختیار دارند آنها به خاطر همان مقدار علمی که به دست آورده اند مسئولیت خود را سنگین تر می بینند و خوف آنها بیشتر میشود.
سبب دوم: اعمال نیک و عبادت است که موجب کبر و غرور بسیار از نیکو کاران و عبادت کنندگان میشود، چرا که از این رهگذر، خود را برتر از دیگران میپندارند و انتظار دارند مردم به دیدار آنها بشتابند و مشکلات آنها را حل کنند، درمجالس احترام خاصی برای آنها قائل شوند و از نیکو کاری و زُهد و وَرع و تقوای آنها سخن بگویند، گویی عبادت خود را منتی بر دیگران میپندارند، این در جهات دنیوی، و در جهات دینی خود را اهل نجات و سایر مردم را اهل هلاک میشمردند و این امور سبب میشود که امتیاز فوق العاده ای برای خود قائل گردند و به فخر فروشی بر دیگران به طور آشکار و پنهان و یا نیمه آشکار بپردازند و در حالی که خود بر لبه پرتگاه خطرناکی قرار گرفته اند مردم را چنین فکر میکنند و خود را از عذاب خدا در امان میپندارند.
عامل سوم، نسب و حسب عالی است:
به این گونه که کسانی در یک خانواده شریف و معروف به علم و عمل و تقوا و بزرگواری و سخاوت متولد شده اند، این را برای خود امتیاز بزرگی میشمرند و دیگران را که از خانواده های پایین تری هستند کوچک و بی ارزش میپندارند، در حالی که میدانیم حسب و نسب در اسلام مطرح نیست، همه مردم بندگان خدا هستند و از یک پدر و مادر آفریده شده اند و امتیازی جز از طریق تقوا بر یگدیگر ندارند به هر حال همانطور که بار ها شنیده ایم قرآن و روایات اسلامی به ما می گوید هیچ انسانی بر انسان دیگر به خاطر حسب و نسبش برتری ندارد اینها یک سلسله امور اعتباری است که در بیرون وجود انسان است، ارزش و شخصیت انسان به امتیازات معنوی و درونی اوست و به فرض که حسب و نسب به خاطر ارتباطش به بعضی از بزرگان سبب فضیلتی شود نباید این فضیلت موجب کبر و غرور گردد و صاحب نسب شریف بر دیگران فخر فروشی کند.
چهارمین اسباب تکبر و تفاخر، جمال و زیبایی و حسن ظاهر است: به این ترتیب که شخصی خوش قد و قامت و زیبا، دیگران به ویژه کسانی را که دراندام خود دارای عیب و نقصی هستند، مورد تحقیر قرار دهد یا نسبت به آنها فخر فروشی کند.
این عامل در تمام کسانی که بهرهای از جمال دارند ممکن است ظاهر شود، ولی بیشتر در زنان است که زیبایی خود را به رخ دیگران مخصوصاً کسانیکه دارای عیب ونقصی هستند می کشند.
پنجمین اسباب تکبر، داشتن مال وثروت فراوان است که غالباً در پادشاهان وسرمایه داران بزرگ وصاحبان اراضی وسیع وکارخانه ها دیده میشود.
آنهای که غالبا ًاز لباس های گران قیمت وپر زرق وبرق مرکب های سواری گران بها وخانه های وسیع وقصر های مجلل استفاده می کنند، افرادی را که فاقد این امورند مورد تحقیر قرار می دهند و نسبت به آنها فخر فروشی میکنند واین از زشت ترین انواع تکبر است.
عامل ششم، قدرت ونیروی جسمانی یا موقعیت سیاسی واجتماعی است که غالباً در زورمندان و اُمراء دیده می شود، وخود را موجود برتر و گاه ظل الله فی الارضین؛ سایه خدا در سراسر زمین! می پندارند، وانتظار دارند دیگران همچون غلامان وبرده گان، در برابر آنان تعظیم کنند، هر گاه کم ترین سخن وحرکتی که لایق شان و مقام کبریایی آنها نباشد از کسی صادر شود قابل بخشش نخواهد بود.
در حالات بعضی از سلاطین پیشین نقد کرده اند که هر وقت وارد مجلس آنها می شدند باید دهان خود را با چیزی بپوشانند مبادا شکوه سلطانی آنان با بخار وبویی دهان رعایا آلوده شود وهمین کبر وغرور فوق العاده غالباً منشاء اشتباهات بزرگ آنها و محاسبه های نادرست ودر نتیجه سبب سرعت سقوطشان می شد.
هفتمین سبب، فزونی یاران و مدد گران و شاگردان و پیروان و فرزندان و قوم و قبیله است، پادشاهان به لشکر های شان افتخار میکردند، بعضی از علماء ممکن است بخاطر فزونی شاگردان یا مریدان و پیروان و تابعان گرفتار تکبر شوند، بزرگان قوم به کثرت و قوت قبیله خود بر دیگران فخر می فروشند، حتی گاه بعضی از فاسقان وقبیح و بی شرم افتخار به کثرت گناهان و شرب خَمر و… افتخار می کنند این امور هفت گانه اموری است که افراد به سبب همه یا بعضی از آنها ممکن است به دیگران فخر فروشی کنند البته منحصر به این ها نیست، هر نقطه کمال و قوت معنوی یا مادی، صوری ویا حتی خیالی وپنداری ممکن است سبب غرور واستکبار صاحبش شود.
مفهوم این سخن آن نیست که انسان برای پرهیز از تکبر وغرور از اسباب کمال فاصله بگیرد و این امور را در خود بمیراند تا منشاء غرور او نشود، بلکه هدف این است که هر قدر بر علم وعبادت وقوت و قدرت و ثروت او افزوده می شود، سعی کند متواضع تر و خاضع تر گردد وبیندیشد که هیچ یک از این ها پایدار نیست و همه آنها در برابر قدرت پروردگار بسیار نا چیز وبی ارزش است.
ریشه یابی تکبر:
صفت رذیله تکبر مانند سایر رذایل اخلاقی، ریشه های دارد که باید آنها را جستجو کرد ودقیقاً شناخت، در غیر این صورت ریشه کن کردن این صفت رذیله غیر ممکن است.
بعضی از بزرگان چهار ریشه برای «تکبر» ذکر کرده اند: عُجب، کینه، حسد و ریا. این ریشه های چهار گانه، ریشه های اصلی تکبر را تشکیل می دهد.
ولی ظاهر این است که ریشه ها منحصر به این چهار صفت نیست، بلکه امور دیگری نیز می تواند ریشه تکبر گردد.
آثار و نشانه های تکبر:
بیماری های اخلاقی مانند بیماری های درونی وجسمانی همیشه همراه با آثاری در بیرون است همان گونه که یک بیماری کبدی علایم مختلفی بر پوست بدن، چهره، رنگ چشم، زبان ومانند آن دارد، کسی که به یک بیماری سخت اخلاقی گرفتار است آثار ونشانه هایش در اعمال وسخنان او ظاهر می شود.
بزرگان اخلاق آثار کبر را به طور مشروح وگسترده شمرده اند، این آثار گاه در چهره ظاهر می شود، مثل اینکه شخص متکبر در برابر اشخاص مختلف چهره در هم می کشد ونگاه های تحقیر آمیزی می کند حتی حاضر نیست با تمام صورت با افراد روبرو شود.
گاه آثاری این خوی نکوهیده در سخنانش آشکار می شود، تعبیر هایی، که از خود می کند مبالغه آمیز است وپیوسته ضمیر های جمع درباره خود به کار می برد، حتی تُن صدای او نشان می دهد که آدم مغرور ومتکبری است در میان حرف این و آن می دود و به کسی اجازه سخن گفتن نمی دهد، به سخنان مردم گوش نمی دهد ولی انتظار دارد همه به سخنانش گوش فرا دهند، سخنان کوتاه دیگران را طولانی می شمرد، دوست دارد دیگران در برابر او بایستند و او نشسته باشد، هنگامی که وارد مجلس می شود همه برای او قیام کنند، ولی او برای کسی قیام نکند، دوست دارد که دیگران به دیدن او آیند بی آنکه او به دیدن دیگران برود، از همنشینی با فقیران و مستمندان و کسانی که ظاهر نا مرتبی دارند پرهیز می کند و اگر گرفتار چنین افرادی شود سعی دارد در نخستین فرصت از کنار آنان بر خیزد یا آنها را از خود دور سازد، دوست دارد هرگز چیزی برای اهل خانه با دست خود خریداری نکند و در خانه کمترین کاری انجام ندهد، زن و فرزند و خدمتکار دست به سینه در برابر او برای انجام حوائج حاضر باشند و او به آنها فرمان دهد.
گاه آثار تکبر در طرز پوشیدن لباس، مخصوصاً لباس های گرانقیمتی که جلب توجه می کند، یا مرکب سواری، خانه و وسایل زنده گی، مرکز کسب و کار و تجارت و یا حتی طرز لباس و زنده گی فرزندان و بستگان و منتسبین به او آشکار می گردد و در همه این موارد هدفش این است که قارون وار ثروت خود را به رخ دیگران بکشد و به گمان خود برتری خویش نسبت به سایرین ثابت نماید؛ البته این سخن بدان معنی نیست که انسان از پوشیدن لباس خود داری کند و لباس های مندرس و پاره در تن نماید.
سخن کوتاه این که ظهور و به روز خوی نکوهیده (تکبر و برتری جویی) در تمام شئون زنده گی انسان امکان پذیر است و ممکن نیست کسی این صفت رذیله را به صورت شدید یا خفیف داشته باشد و در چهره و سخن و اعمال او ظاهر نگردد.
درمان تکبر:
بزرگان اخلاق در باره راه های درمان تکبر، بحثهای مشروح دارند که غالب آنها بر این محور دور می زند که راه درمان تکبر، دو راه است: راه علمی و راه عملی.
اما راه علمی، به این صورت است که افراد متکبر در باره خود بیندیشند که کیستند و چیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا می روند؟ و سر انجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز در باره عظمت خداوند جل جلاله بیندیشند و خود را در برابر ذات بی مثال او ببینند، تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسی کنند، در باره سر نوشت فرعون ها و نمرود ها و کسرا ها و خاقانها و قیصر ها و سر انجام کار هر یک کمی مطالعه کنند تا بدانند پیروزی های زود گذر جهان چیزی نیست که به توان بر آن تکیه کرد و آن را نشانه بزرگی شمرد.
انسانی که در آغاز نطفه ای بی ارزشی بوده و در پایان مردار گندیده می شود چند روزی که در میان این دو زنده گی می کند چیزی نیست که به خاطر آن مغرور شود و فخر فروشی نماید.
در ابتدای تولد نوزادی بسیار ضعیف و نا توان است که قدرت بر کمترین کاری ندارد و حتی نمی تواند آب دهانش را به کمک لبها حفظ کند و در دوران پیری چنان ضعیف و ناتوان می شود که اگر دست و پای سالمی داشته باشد برای پیمودن راه کوتاهی چندین بار باید بنشیند و نفس تازه کند و بر خیزد و با قامت خمیده عصا زنان بقیه راه را طی کند و اگر دست و پای سالم نداشته باشد یا گرفتار عوارض پیری که برای غالب اشخاص پیش می آید بشود باید او را به وسیله چرخ به این طرف و آن طرف ببرند!
اگر به ثروتمندان معروفی که با دگرگونی مختصر در وضع اقتصادی دنیا گرفتار ورشکستگی عظیم شده و بر خاک سیاه نشسته اند بنگریم خواهیم دید ثروت نیز چیزی نیست که انسان بر آن تکیه کند و به آن فخر نماید. و اگر به قدرتمندان بزرگی بنگریم که با دگرگونیهای وضع سیاسی در چند روز به کلی از قدرت سقوط کردند یا پشت میله های زندان قرار گرفتند، یا اعدام شدند، خواهیم دانست که قدرت ظاهری نیز قابل اعتماد نیست. پس انسان به چه چیزش می نازد؟ و به چه چیز افتخار می کند؟ و بر دیگران فخرفروشی می کند؟ !
کوتاه سخن اینکه انسان هرگاه در این گونه امور بیشتر بیندیشد از مرکب کبر و غرور پیاده می شود.
و اما درمان تکبر از طریق عملی به این طریق حاصل می شود که سعی کند اعمال متواضعان را انجام دهد تا این فضیلت اخلاقی در اعماق وجود او ریشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع کند، لباس ساده بپوشد، غذای ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سر یک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدم جوید، صدر مجلس ننشیند و در راه رفتن بر دیگران پیشی نگیرد. و از همنشینی با افراد متکبر و مغرور بپرهیزد و در عمل امتیازی برای خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است در عمل و سخن به کار بندد و سعی کند حالت و عادت و سپس ملکه او گردد.
اینها همه از یک سو و از سوی دیگر:
از آنجا که تکبر اسباب و عللی دارد که در سابق به هفت قسمت از اسباب آن اشاره شد بزرگان اخلاق برای از میان بردن هریک از این اسباب هفتگانه تمهیداتی ارائه کرده اند که بسیار قابل توجه است، از جمله: آنها که به خاطر نسب خود بر دیگران فخر می فروشند باید در این حقیقت بیندیشند که اولا افتخار به کمالات دیگران عین جهالت است و اگر پدر کسی فاضل بوده، ولی خودش بی بهره است، از علم پدر حاصلی ندارد و ارزشی برای او ایجاد نخواهد شد و ثانیا اگر نیک بیندیشد، پدر او نطفه است و جد اعلایش خاک و اینها اموری نیستند که انسان به سبب آنها افتخار کند و برای خود امتیازی قائل باشد.
اما کسانی که به خاطر جمال و زیبایی گرفتار کبر و غرور می شوند باید در این معنی بیندیشند که با یک بیماری، مخصوصا بیماریهای پوستی، تمام این جمال و زیبایی بر باد می رود و اگر بیماریها آن را بر باد ندهد چند روزی که گذشت گرد و غبار پیری بر سر و صورتش می نشیند و آن جوان زیبای راست قامت دیروز به پیرمرد خمیده ناتوانی که صورتش پر از چین و چروک پیری است مبدل می شود! چیزی که به این سرعت قابل زوال است چگونه می تواند سبب غرور و برتری جویی بر دیگران شود؟
و اگر سبب تکبر او قوت و قدرت جسمانی است باید فراموش نکند که گاه با یک عارضه کوچک قلبی یا مغزی تمام یا قسمتی از بدن فلج می شود و به کلی از کار می افتد، به گونه ای که نتواند حتی مگسی را از خود دور کند؟ اگر خار و یا سوزنی به پای او رود و نتواند آن را بیرون بیاورد پیوسته معذب است.
اما آنها که به سبب ثروت و فزونی اموال و کثرت یاران و انصار گرفتار غرور و تکبر می شوند اولا باید به این نکته توجه کنند که اینها اموری است از بیرون وجود انسان و چیزی که بیرون وجود انسان است نمی تواند مایه مباهات او گردد، چگونه انسان دارای شخصیت، به اسب و استر، اتومبیل و خانه اش افتخار می کند؟ و چگونه شرف و شخصیت خود را در این امور می پندارد؟ اموری که می تواند در دست پست ترین خلق خدا نیز باشد، اموری که بسیاری از آنها را دزدان به آسانی می ربایند. چه بی ارزش است شرفی که دزد آن را می رباید و صاحبش را فاقد آن می کند!
از این گذشته همه می دانیم اموال و ثروت های دنیوی دائما دست به دست می گردد، ثروتمندان بزرگ روزی فقیر می شوند و کاخ نشینان، خاک نشین می گردند. چیزی که این قدر ناپایدار و بی قرار است چگونه ممکن است این همه مایه غرور و غفلت گردد.
اگر سبب کبر و غرور او علم و دانش فراوان است که متاسفانه از بدترین آفات نفسانی است و به همین نسبت درمانش سخت تر و پیچیده تر است به خصوص اینکه در فضیلت علم آن قدر آیات و روایات وارد شده که مطالعه آنها ممکن است انسان را گرفتار کبر و غرور کند، باید عالمان بیندیشند که قرآن مجید در آیه 5 سوره جمعه عالمان بی عمل را به خرانی تشبیه کرده که باری از کتاب بر پشت دارند و نیز بیندیشند که شخص عالم به همان نسبت که بر دیگران برتری علمی دارد مسؤولیتش سنگین تر است، ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پیش از آنکه از یک گناه عالم بگذرد.
نباید فراموش کنند که حساب آنها در قیامت از دیگران بسیار مشکل تر است، با این حال چگونه می توانند به دیگران فخرفروشی کنند؟ !
و سر انجام اگر سرچشمه تکبر انواع عبادت و طاعات الهی است که انسان متکبر انجام داده باید به این واقعیت بیندیشد که خداوند تنها عبادتی را می پذیرد که از هرگونه عجب و کبر پاک باشد و به یقین گناهکاران نادم و پشیمان به نجات نزدیکترند تا عابدان مغرور!
بخصوص اینکه از نشانه های قبولی عبادت این است که انسان خود را کوچک و حقیر و بی مقدار بداند و اگر تمام عبادت جن و انس را انجام دهد باز از خوف خدا غافل نشود. و من الله التوفیق.