رحلت سيد الرسل حضرت محمد مصطفي « ص»
Views: 114
رحلت سيد الرسل حضرت محمد مصطفي « ص»
الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام علي سيد المرسلين وخاتم النبيين محمد وآله وصحبه اجمعين ومن تبعهم باحسان الي يوم الدين اما بعد:
چون دعوت الهي كامل شد واسلام بر اوضاع تسلط يافت ، وقتي دين به اوج خود رسيد واين آيه نازل شد « اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» « مائده» يعني امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم وبر شما نعمت را تمام كردم وبهترين آئين ودين را كه اسلام است براي شما بر گزيدم»
بدين ترتيب رسول اكرم «ص» حق رسالت وامانت را ادا كردند ودر راه الله چنان كه مي بايست مجاهده نمودند وبه تربيت امتي كه بتواند مسئوليت كار نبوت را بدون رسيدن به مقام نبوت بر دوش گيرد موفق گرديدند وامت مكلف شد كه به دعوت الي الله وحفظ وصيانت اين دين قيام نمايد.
نخستين نشانه هاي وداع با زندگي وزندگان ، در روحيه وگفتار وكردار پيامبر اكرم« ص» پديدار شد .
سر انجام حضرت رسالت مآب« ص» ماه رمضان سال دهم هجري را بيست روز به اعتكاف گذراند ، در حالي كه پيش از اين بيش از ده روز اعتكاف نمي كرد.
در اين سال جبرئيل دو بار قرآن را بر آن حضرت خواند پيامبر « ص» در حجة الوداع فرمود: نمي دانم شايد پس از امسال با شما در چنين جايي هرگز ديدار نكنم.
در اوائل ماه صفر سال يازدهم هجري پيامبر « ص» به احد رفتند ومثل كسيكه با زندگان و مردگان وداع مي كند بر شهداي احد نماز گزاردند وپس از باز گشت به مدينه برمنبر فراز آمدند وفرمودند: همانا من كاروان سالار شما وگواه شمايم به خدا سوگند گويي كليدهاي زمين را به من داده اند به خدا از اين نمي ترسم كه پس از من شرك بورزيد اما مي ترسم كه برسر دنيا باهم رقابت كنيد.« صحيح بخاري صفحه 585 جلد 2 وصحيح مسلم كتاب الفضائل باب اثبات حوض نبينا»
نيمه شبي پيامبراكرم« ص» به گورستان بقيع رفتند وبراي خفتگان آنجا آمرزش طلبيدند وفرمودند: درود بر شما اي خفتگان در گور حالتي كه در آن بسر مي بريد بر شما گوارا باد كه از مردم زندگان آسوده تريد . فتنه مثل شب تاريك پياپي روي آورده است ويكي پس از ديگري بدتر است. آنگاه مژده دادند وفرمودند: همانا ما نيز به شما خواهيم پيوست.
روز دو شنبه بيست وهفتم يا بيست ونهم ماه صفر سال دهم هجري پيامبرخدا«ص» براي تشييع جنازه در گورستان بقيع حضور يافتند هنگام باز گشت در راه دچار سر درد شدند وحرارت بدن مباركش از تب چنان بالا رفت كه گرمي آن از پس دستاري كه بر سر داشتند احساس مي شد حضرتش يازده روز با بيماري با مردم نماز گزاردند وامامت كردند وبيماري آن بزرگوار كلا سيزده يا چهارده روز بود.
بيماري رسول الله « ص» شدت گرفت وحضرتش پيوسته از همسرانش مي پرسيد من فردا كجا خواهم بود؟ من فردا كجا خواهم بود؟ همسرانش مقصود آن حضرت ونا خوشنوديشان را از انتقال پياپي به حجره هر يك از زنان را دريافتند وموافقت كردند كه هر جا كه مي خواهد اقامت واستراحت نمايد .
حضرتش را در حالي كه سرش را با پارچه ی بسته بود فضل بن عباس وعلي بن ابي طالب « رض» دو پهلويشان را گرفته بودند وگامهايشان بر زمين كشيده مي شد به حجره ی حضرت عائشه بردند وپيامبر« ص» آخرين هفته ی عمرشان را در آنجا گذراند عائشه « رض» معوذات ودعاهاي را كه از پيامبر « ص» آموخته بود خوانده وبرآن حضرت مي دميد وبه اميد بركت به بدن پيامبر « ص» دست مي كشيد.
چهار شنبه پنج روز پيش از رحلت حرارت بدن شان بالا گرفت ودرد شدت يافت واز هوش رفتند ، وچون به هوش آمدند فرمودند: بر من هفت مشك آب از چاههاي مختلف بريزيد تا نزد مردم آيم وبا ايشان عهد كنم .
حضرتش را در طشتي نشانده وبر ايشان آب ريختند تا اينكه فرمود: بس است بس است در اين هنگام قدري احساس سبكي كردند ودر حالي كه ملافه ی بر دوش انداخته وپارچه ی تيره رنگي بر سر بسته بودند بر منبر نشستند واين آخرين مجلسي بود كه در آن نشستند .
آنگاه خود را براي قصاص عرضه نمودند وفرمودند: كسي كه بر پشتش تازيانه زده ام اينك اين پشت من آماده است وبايد از آن قصاص گيرد وكسي كه او را ناسزا گفته وبه آبرويش تعرض كرده ام اينك اين آبرويم بايد از آن قصاص گيرد آنگاه از منبر فرود آمدند ونماز ظهر گزاردند..
پيامبر « ص» به رغم شدت بيماري حتي در همان روزپنج شنبه چهار روز پيش از رحلت نمازها را با مردم گزاردند ودر نماز مغرب كه آن را با مردم گزاردند سوره ی والمرسلات را قرائت نمودند. « صحيح بخاري از ام فضل روايت كرده باب مرضي النبي « ص» صفحه 637 جلد 2»
اما هنگام نماز عشاء مرض چنان شدت گرفت كه نتوانستند به مسجد بروند حضرت عائشه « رض» مي گويد: پيامبراكرم«ص» فرمود : آيا مردم نماز گزاردند؟ گفتم نه يا رسول الله آنان شما را انتظار مي كشند فرمود: كمي آب در طشت برايم بگذاريد، چنان كرديم آن حضرت غسل كردند وچون خواستند برودند از هوش رفتند سپس به هوش آمدند وفرمودند آيا مردم نماز گزاردند ؟ بار دوم وسوم نيز غسل نمودند وچون قصد رفتن كردند از هوش رفتند ، از اين رو كسي را نزد ابوبكر « رض» فرستادند تا با مردم نماز بگزارد ابوبكر در آن روز ها در حيات پيامبر هفده نماز را امامت كرد .« متفق عليه مشكوة صفحه 102 جلد 1»
سه روز پيش از رحلت: حضرت جابر « رض» مي گويد: شنيدم كه پيامبر « ص» سه روز پيش از رحلتش مي فرمودند: آگاه باشيد كه هيچ يك از شما از دنيا نرود مگر در حالي كه گمانش در باره ی خداوند نيكو باشد» طبقات ابن سعد صفحه 255 جلد 2 مسند ابو داود صفحه 246 »
دو روز پيش از رحلت: روز شنبه يا يكشنبه پيامبر اكرم« ص» در وجود خويش سبكي احساس كردند وبه كمك دو تن براي نماز به مسجد آمدند. ابوبكر بر مردم نماز مي گذارد وچون پيامبر « ص» را ديد خواست خود را عقب بكشد اما آن حضرت « ص» اشاره نمودند كه در جايش بماند وبه دو همراه خويش فرمودند « مرا در كنار او بنشانيد حضرتش را در جانب چپ ابوبكر نشاندند ، ابوبكر به نماز رسول خدا « ص» اقتدا مي كرد وبه صداي بلند تكبير را به گوش مردم مي رساند بعد از اينكه رسول خدا« ص» نماز را تمام كردند براي ابوبكر فرمودند اي ابابكر چه چيز باز داشت ترا آنكه بر جاي خود باشي وقتي كه امر كردم ترا؟حضرت ابوبكر گفت: نميرسد وسزاوار نيست پسر ابي قحافه را كه نماز بگذارد پيش پيامبر خدا« ص» وامامت كند او را. صحيح بخاري همراه با فتح الباري صفحه 195 جلد 2 »
يكشنبه يك روز پيش از رحلت پيامبر تمام غلامان خويش را آزاد فرمودند وهفت ديناري كه داشتند صدقه دادند. طبقات ابن سعد صفحه 237 جلد 2»
آخرين روز زندگي رسول اكرم« ص» انس ابن مالك « رض» روايت كرده هنگامي كه مسلمين نماز صبح دو شنبه را به امامت ابوبكر مي گزاردند رسول خدا« ص» پرده ی حجره ی عايشه را كنار زده وآنان را نگاه كردند كه در صفوف نماز بودند وتبسمي بر رخسار مبارك ظاهر شد« ديدند كه چگونه نهال دعوت وجهادتشان به ثمر رسيده است قلب ووجودشان به قدري از شادي وسرور پر شد كه فقط خدا به آن آگاه است » ابوبكر پنداشت كه پيامبر « ص» قصد حضور در نماز دارد، از اين رو خود را عقب كشيد تا به صف نماز گزاران برسد.
انس مي گويد: نزديك بود كه مسلمين از شادي حضور پيامبراكرم« ص» نماز خود را قطع كنند اما آن حضرت با دست اشاره نمودند كه نماز خود را تمام كنيد. سپس به درون حجره رفتند وپرده را انداختند.« ودر همان روز رحلت فرمودند»« صحيح بخاري حديث 680»
در زندگي پيامبر وقت نمازي ديگر فرا نرسيد چون روز بر آمد پيامبر « ص» حضرت فاطمه را فراخواند وبه خفيه سخني با وي گفت كه گريست سپس بار ديگر پيامبر با او سخن خفيه گفتند واين بار خنديد حضرت عايشه مي گويد: بعدها در باره ی آن روز ازحضرت فاطمه پرسيدم فرمود : پيامبر مرا با خبر ساخت كه از اين بيماري وفات خواهد يافت، من گريستم سپس مرا با خبر ساخت من نخستين فردم كه از خاندانش به وي خواهم پيوست ، من خنديدم. صحيح بخاري صفحه 638 جلد 2»
همچنين پيامبر« ص» به حضرت فاطمه « رض» مژده داد كه او سرور زنان جهان است چون حضرت فاطمه درد ورنج شديدي كه پيامبر را مي آزاريد فرمود: واي از اين رنجي كه پدرم را مي آزارد پيامبر اكرم« ص» فرمود: پدرت را پس از امروز رنج واندوهي نخواهد بود. صحيح بخاري صفحه 641 جلد 2 »
آنگاه حضرات حسن وحسين « رض» را خواسته وآنان را بوسيدند ودر باره ی آن دو به نيك رفتاري سفارش فرمودند، سپس همسران خويش را فراخواندند وآنان را پند واندرز دادند. در اين زمان اثر سمي كه در خيبر خورده بودند آشكار شد ودرد شدت يافته ورو با فزوني داشت پيامبراكرم« ص» فرمودند: اي عايشه هنوز درد خوراكي را كه در خيبر خوردم در جانم مي يابم واينك از اثر آن زهر چنان درد مي كشم كه گويي رگ پشتم بريده ميشود .« صحيح بخاري صفحه 641 جلد 2»
آن حضرت «ص» پارچه ی سياه بر صورت انداخته بودند كه چون از شدت درد ملول مي شدند آن را از چهره كنار مي زدند. صحيح بخاري حديث 1330» وچندين بار به مردم سفارش نمودند« نماز را استوار بداريد وبا بردگان خويش به نرمي رفتار كنيد. « صحيح بخاري صفحه 637 جلد 2»
لحظه ی احتضار وتسليم جان به جانان فرا رسيد عايشه تكيه گاه حضرتش قرار گرفت وهمواره مي گفت: از نعمت هاي پروردگار بر من اين است كه رسول خدا«ص» در خانه ی من ودر روز نوبتم ودر حالي كه سرش بر سينه وگردن من بود شمع حياتش خاموش شد وخداوند آب دهانم را با آب دهان آن حضرت در لحظة وفات جمع كرد در اين لحظات كه پيامبر « ص» به من تكيه داشت عبدالرحمن بن ابي بكر « رض» با مسواكي در دست وارد حجره شد وديدم كه رسول خدا« ص» به او مي نگرد ودانستم كه دوست دارند مسواك كنند ، گفتم: مسواك را بگيرم ؟ با اشاره سر پاسخ دادند بلي: مسواك را گرفتم اما سخت بود ، پرسيدم آيا آن را نرم كنم؟ با اشاره سر پاسخ دادند: بلي مسواك را نرم كردم وحضرتش به خوبي مسواك كردند . در برابر پيامبر « ص» دلوي كوچك آب قرار داشت كه دو دست خويش را در آب فرو برده وبه صورت مي كشيد ومي فرمودند: لااله الاالله همانا مرگ با سكرات وسختي همراه است « صحيح بخاري باب مرض النبي صفحه 640 جلد 2»
چون پيامبر « ص» از مسواك كردن فراغت يافتند دست يا انگشت خويش را بلند كردند وچشم به سقف دوخته ولبانشان جنبيد ، حضرت عايشه گوش فرا داد وشنيد كه حضرتش مي گويد: پرودگارا مرا بيامرز وبه من رحم كن ومرا به رفيق اعلي پيوند ده ، پروردگارا پيوستن به رفيق اعلي را از تو مي خواهم « صحيح بخاري باب مرض النبي وباب اخر ما تكلم النبي صفحه 638 جلد 2»
پيامبر « ص» جزء آخر سخنش را سه بار تكرار كرد ودستش به پهلو افتاد وبه رفيق اعلي پيوست « انا لله وانا اليه رجعون» اين رخداد در شدت گرماي چاشتگاه روز دو شنيه دوازدهم ربيع الاول سال يازدهم هجري به وقوع پيوست ودر اين زمان شصت وسه سال وچهار روز از عمر بركت خيز آن جناب « ص» مي گذشت.
رگبار غم :
اين خبر خرد كننده به بيرون رخنه كرد وآفاق مدينه را تاريك ودلگير ساخت . انس ابن مالك« رض» مي فرمايد: روزي نيكوتر ودرخشان تر از روزي كه رسول خدا « ص» بر ما وارد گرديد وروزي دل آزرده تر وتاريك تر از روز وفات رسول خدا « ص» نديده ام. « دارمي مشكوة صفحه 547 جلد 2»
همچنين از حضرت انس « رض» روايت است كه روزي كه پيامبر « ص» به مدينه وارد شد همه چيز از حضورش نوراني شد وروزي كه جهان را وداع گفت همه چيز تاريك وخاموش گشت وحتي هنگامي كه از حضرتش دست شستيم وبه كار تدفين وي پرداختيم دلهاي ما رحلتش را باور نداشت.« جامع الترمذي صفحه 588»
با رحلت پيامبراكرم « ص» حضرت فاطمه « رض» فرمود: واي پدر جانم دعوت پروردگارش را پاسخ گفت. واي پدر جانم: جايگاهش بهشت برين است.واي پدر جانم: خبر وفاتش را براي جبرئيل ببريم.« صحيح بخاري باب مرض النبي صفحه 641 جلد 2»
حضرت ابوبكر از سرايش بر اسب نشست و رو به سوي مدينه كرد تا به مسجد رسيد اما با مردم سخن نگفت ويكسر به حجره عايشه وارد شد وخود را به پيكر رسول خدا« ص» رساند كه با پارچه يمني پوشانده شده بود .
پارچه را از چهره پيامبر اكرم « ص» كنار زد وخم شد ورخسار آن حضرت را بوسيد وگريست سپس گفت: پدر و مادرم فدايت باد خداوند دو مرگ بر تو نمي آورد اما مرگي را كه بر تو وهمه بندگان حتمي شده است دريافتي . سپس ابوبكر حجره را ترك كرد در حالي كه عمر با مردم سخن مي گفت. ابوبكر گفت: عمر بنشين عمر نشست ابوبكر شهادتين گفت ومردم عمر را رها كرده وبه او روي آوردند . ابوبكر گفت: اما بعد: هر كه از شما محمد را مي پرستيد بداند كه محمد وفات يافت وهر كه از شما خداوند را مي پرستيد بداند كه خداوند زنده است كه نمي ميرد . خداوند فرموده است «ومامحمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل الآيه الي آخر» يعني محمد نيست جز فرستاده كه پيش از او نيز فرستادگاني آمدند وگذشتند آيا اگر او بميرد يا كشته شود از پيروي او وعقيده خويش باز مي گرديد؟ وهر كه از عقيده ی خويش باز گردد هر گز خداي را هيچ زياني نرساند وزود است كه خداوند سپاسگزاران را پاداش دهد» « سورة آل عمران آيه 144»
حضرت ابن عباس « رض» مي گويد: به خدا قسم گويي مردم نمي دانستند كه اين آيه را خداوند نازل فرموده تا اينكه ابوبكر آن را بر مردم تلاوت كرد ومردم همگي اين آيه را از او در يافت كردند وپس از شنيدنش از ابوبكر مردم همگي آن را تلاوت مي كردند. ابن مسيب مي گويد: عمر گفت: به خدا پس از اينكه ابوبكر اين آيه را تلاوت كرد، دانستم كه درست مي گويد وچنان درهم كوفته شدم كه پاهايم مرا نمي كشيد وپس از شنيدن آيه بر زمين افتادم ودانستم كه پيامبر وفات يافته است.« صحيح بخاري صفحه 640 جلد 2»
پيش از پرداخت به تجهيز وتكفين پيامبر «ص» در سقيفه بني ساعده اختلاف نظر پيش آمد وميان مهاجرين وانصار مجادله وگفتگو ومناقشه صورت گرفت وسر انجام بر خلافت ابوبكر توافق كردند وروز دو شنبه تا شب به اين گفتگو گذشت وشب فرا رسيد ومردم تا پايان شب از تجهيز پيامبر « ص» بازماندند تا اينكه صبح سه شنبه سر بر آورد. در اين مدت پيكر مبارك پيامبر با همان پوشش يماني بر بستر باقي بود وخانواده پيامبر در را بر مردم بسته بودند.
سه شنبه پيامبر «ص» را بي آنكه جامه اش را برون آورند ، شستشو دادند . كساني كه آن حضرت را غسل دادند عبارت بودند از حضرت علي « رض» وعباس وپسرانش فضل وقثم وغلام آزاد شده پيامبر « ص» با نام شقران و اوس بن خولي عباس و فضل وقثم پيكر مبارك پيامبر«ص» را از پهلوي ديگر گردانده ودر حالي كه اوس بن خولي آن حضرت « ص» را به سينه خويش تكيه داده بود، اسامه وشقران آب ريخته وعلي « رض» پيكر حضرتش را مي شست « سنن ابن ماجه صفحه 521 جلد 1»
رسول خدا« ص» سه بار با آب سدر ويك بار ازآب چاهي كه متعلق به سعد بن خيثمه بود ومردم از آبش مي نوشيدند شستشو داده شد.« طبقات ابن سعد صفحه 277 جلد 2» آنگاه حضرتش را در سه جامه يماني سفيد كتاني كه پيراهن وعمامه جزو آن نبود كاملا پيچيدند. « صحيح بخاري كتاب الجنائز »
در مورد جايگاه دفن رسول خدا« ص» اختلاف شد تا اينكه ابوبكر« رض» گفت از رسول خدا« ص» شنيدم كه مي فرمود هر پيامبري در جايگاه وفاتش دفن مي شود. از اين رو ابوطلحه بستري را كه آن حضرت بر آن وفات يافت كنار زد وزير آن را حفر كرد وبراي قبر لحد ساخت. مردم در گروه هاي ده نفره به حجره پيامبر « ص» وارد شده وبي آنكه كسي بر آنان امامت نمايد بر آنحضرت« ص» نماز به جاي آوردند نخست خاندان وخويشاوندان پيامبر سپس مهاجرين وسپس انصار وپس از آن كودكان وآنگاه زنان ويا زنان وسپس كودكان بر آن حضرت « ص» نماز كزاردند.« مؤطا امام مالك كتاب الجنائز»
بدين ترتيب تمام سه شنبه وبيشتر چهار شنبه سپري شد. حضرت عايشه « رض» فرموده است از دفن رسول خدا«ص» آگاه نشديم تا اينكه در تاريكي شبانگاه ودر روايتي در آخرين ساعات شب چهار شنبه صداي بيلها را شنيديم . « مسند امام احمد صفحه 274 جلد 6 »
روز سه شنبه بود سراسر مدينه غرق در غم بود، حضرت بلال « رض» وقتي اذان فجر گفت ونام رسول الله را بر زبان آورد سخت گريه كرد ، مسلمانان غمگين گشتند آنها تا آن روز به شنيدن اذان در حالي كه رسول الله در ميان شان وجود داشتند خو گرفته بودند ؛ اما آن روز رسول الله در كنار شان نبود. ام المؤ منين ام سلمه « رض» مي گويد« يا لها من مصيبة ما اصابنا بعدها مصيبة الا هانت» ترجمه: آه : چه مصيبت سنگيني بود بعد از آن هر مصيبتي به ما مي رسيد وقتي آن مصيبت بزرگ را به ياد مي آورديم سبك مي شد. « السيرة النبوية لابن كثير صفحه 538 جلد 4»
حضرت فاطمه « رض» بعد از دفن آن حضرت « ص» گفت« يا انس اطابت انفسكم ان تحثوا علي رسول الله التراب» صحيح بخاري باب مرض النبي ووفاته» ترجمه: اي انس آيا دلهاي تان تحمل كرد كه بر پيكر پاك رسول الله « ص» خاك بريزيد .
وبراي تفصيل پيوستن آنحضرت به ملكوت اعلي بنگريد به صحيح بخاري باب مرض النبي وچند باب پس از آن در فتح الباري ، صحيح مسلم ومشكات باب وفات النبي « ص» سيرة ابن هشام وغيره…… ومن الله التوفيق