حکایات زیبا :ـ
بازدیدها: 92
حکایات زیبا :ـ
بسم الله الرحمن الرحیم
حکیمی در بیابان به چوپانی رسید وگفت چرا به جای تحصیل علم ، چوپانی می کنی ؟ چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش هاست یاد گرفته ام .
حکیم گفت: خلاصه دانشها چیست؟
چوپان گفت:
پنچ چیز است :
1 ـ تا راست تمام نشده دروغ نگویم .
2 ـ تا مال حلال تمام نشده ، حرام نخورم .
3 ـ تا از عیب وگناه خود پاک نگردم ، عیب مردم نگویم.
4 ـ تا روزی خدا تمام نشده ، به در خانه ای دیگری نروم.
5 ـ تا قدم به بهشت نگذاشته ام ، از هوای نفس وشیطان ، غافل نباشم .
حکیم گفت:
حقا که تمام علوم را دریافته ای ، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم وحکمت سیراب شده.
حکایت دیگر:ـ
امام ابویوسف یکی از شاگردان قوی امام ابوحنیفه «رح» شنید که جوانی به نام حاتم اصم در مسجد سخن از زهد وپرهیزگاری میزند ، امام ابویوسف به شاگردانش گفت …. بیایید به نزدش برویم وسوال کنیم، اگر جواب دهد سخن اش را میشنویم.
وقتی که به مسجد داخل شد ازش پرسید: ای جوان! از نماز برایم خبر بده؟
حاتم اصم «رح» در جواب گفت : آیا از آداب نماز سوال میکنی ویا از کیفیت آن ؟
امام ابویوسف «رح» تعجب کرد وبه خود گفت عجبا یک سوال کردیم اما او آن را دو سوال کرد. پس به حاتم اصم گفت : از آداب نماز خبر بده؟
حاتم اصم «رح» گفت: آداب اینکه ایستاد شوی به سبب امر الله
وبروی به خاطر ثواب
وداخل شوی به نیت صاف
وتکبیر بگویی با تعظیم واحترام
وقرائت کنی با ترتیل وآهسته
ورکوع کنی خاشعانه
وسجده کنی با خضوع وعاجزی
وبه قعده ی تشهد بنشینی با اخلاص وسلام کنی با رحمت.
بعد امام ابویوسف گفت : پس از کیفیت آن برایم بگو؟
حاتم اصم گفت:
کیفیت آن اینکه : کعبه را در بین ابروهایت تصور کنی وقرار دهی
وترازوی حساب روز قیامت را به چشمانت نصب کنی
وپل صراط را در زیر قدمهایت قرار دهی
جنت را طرف راست ات
دوزخ را در طرف چپ ات
عزرائیل را در عقیب ات ، اینکه تو را طلب میکند
وبعد از آنهم ندانی ، اینکه آیا نماز تو قبول شده ویا رد.
پس امام ابویوسف رح ازش پرسید از چه وقت این قسم نماز میخوانی؟
حاتم اصم جواب داد : از بیست سال به این سو.
امام ابویوسف «رح» به شاگردانش متوجه شد وگفت: بیایید برویم تا این چنین نماز بخوانیم.
یا الله نمازهای ما را از نمازهای با آداب وبا کیفیت قبول کن.
حکایت دیگرنفرین مادر و نجات عابد:ـ
جریح مردی بود زاهد در صومعه نشستی وخدای را عبادت كردی روزی مادر او به صومعه وی شد واو را بر خواند وی در نماز بود ومادر را جواب نداد. مادر گفت: بار خدایا نمیران او را تا در روی زن نابكار بنگرد. پس روزی جماعتی از بنی اسرائیل به هم آمده بودند وتعجب همی كردند از زهد جریح وعبادت وی . زنی بود پلید كار به غایت حسن وجمال گفت: اگر شما خواهید من او را به فتنه افكنم. به نزد او رفت وخویشتن را بر وی عرضه كرد جریح بر وی نگاه نكرد وتسلیم او نشد آن زن نزد او بیرون آمد ونزد چوپانی رفت وخویشتن را به شبان داد تا از وی بار گرفت چون از وی فرزند امد گفت: این فرزند از جریح است. بنی اسرائیل رفتند وآن صومعه وی خراب كردند و او را به خواری زیر آوردند ومی رنجانیدند جریح گفت: چه رسید شما را؟ چرا مرا می رنجانید ؟ گفتند: این فاجره می گوید از تو فرزندی دارد گفت: بیاورید آن فرزند را بیاوردند جریح دو ركعت نماز كرد آن گاه دست به آن طفل زد وگفت: به خدای كه راست بگوی ای بچه كه پدر تو كیست ؟ بچه به سخن آمد وگفت: پدر من آن مرد شبان است پس مردم جریح را در آغوش گرفته ومی بوسیدند ودست بر وی می كشیدند وگفتند: صومعه ترا از طلا درست می كنیم گفت: لازم نیست آن را از طلا بسازید بلكه مثل سابق آن را از گل درست كنید. «كشف الاسرار صفحه 35 جلد 6»
حکایت دیگر ترس از آخرت:ـ
آورده اند كه حضرت عثمان بن عفان « رض» روزي به خاطر ادب كردن غلامش او را گوشمالي داد ، غلام آهي كشيد با شنيدن آه وناله ی غلام حضرت عثمان ذي النورين « رض» سرش را خم كرد اندكي بعد سرش را بلند كرد وگفت : اي غلام با اين آهت قلب مرا مجروح كردي سپس به غلام گفت : گوشم را بگير ومانند اينكه تو را گوشمالي دادم مرا گوشمالي بده ، غلام قبول نكرد اما حضرت عثمان « رض» به او دستور داد واو را مجبور كرد وبه او گفت اطاعت من بر تو واجب است . سپس غلام گوش حضرت عثمان « رض» را گرفت واو را گوشمالي داد ، غلام گفت : اي سرور من همانطور كه تو از قصاص روز قيامت در هراس هستي من هم مانند تو از روز قيامت مي ترسم . حضرت عثمان غني « رض» به شدت شروع به گريه كرد وبه غلام خود گفت : تمام حقي را كه از من بر عهدة تو بود بخشيدم واز تو خوشنود شدم . بار الها او را از من راضي گردان وبه كرم ولطف خودت همگي ما را عفو بفرما اي بهترين كرم كنندگان .
حکایت دیگر دنیا دختر ابلیس است:ـ
علامه عبدالوهاب شعرانی (رح) می فرماید که سیدی شیخ ابوالحسن شاذلی رح می فرمود: دنیا دختر ابلیس است ، هر کس که با وی نکاح کند رفت وآمد پدر همسرش ( ابلیس) به خانه او بیشتر میشود وچون با وی مجامعت می کند ، پدر همسرش ( ابلیس) کاملا آنجا مسکن می گزیند ( من می گویم) مراد از فرستادن پیغام نکاح به دنیا ، خواهش آن است ومراد از مجامعت با آن جمع نمودن آن است ، یعنی جمع نمودن مال زاید بر نیاز ، بدون غرض شرعی ، از این مطلب چنین استنباط می شود که هر کس بخواهد با دختر ابلیس نکاح کند وبا این حال ابلیس در خانه وی سکونت نکند او در پی امر محالی است ، از این رو افرادیکه در نماز ووضوء وسایر اعمال صالحه دیگر دچار وساوس شیطانی می شوند بیشترین آنها افرادی هستند که قلبا نسبت به دنیا محبت می ورزند تمام ستایش خدایی را سزاست که پروردگار جهانیان است. (تنبیه المغترین امام عبدالوهاب شعرانی (رح) صفحه 66)
حکایت دیگرعذاب معنوی:ـ
گویند در بنی اسرائیل ، مردی بود كه می گفت: من در همة عمر، خدا را نافرمانی كرده ام وبس گناه ومعصیت كه از من سر زده است ؛ اما تاكنون زیانی وكیفری ندیده ام ، اگر گناه جزا دارد وگناه كار باید كیفر بیند، پس چرا ما را كیفری وعذابی نمی رسد؟ در همان روزها ، پیامبر قوم بنی اسرائیل ، نزد آن مرد آمد وگفت: « خداوند ، می فرماید كه ما تو را عذاب های بسیار كرده ایم وتو خود نمی دانی ؟ آیا تو را از شیرینی عبادت خود، محروم نكرده ایم؟ آیا در مناجات را بر روی تو نبسته ایم؟ آیا امید به زندگی خوش در آخرت را از تو نگرفته ایم ؟ عذاب بزرگتر وسهمگین تر از این می خواهی ؟ «نفحات الانس جامی «رح» ومن الله التوفیق
