حکایات

آفتاب ومهتاب

Visits: 19465

آفتاب ومهتاب

پیری از مریدان خود پرسید: هیج كاری واثری از شما سر زده است كه سودی برای دیگری داشته باشد؟ یكی گفت: من امیر بودم گدایی به در خانۀ من آمد چیزی خواست من جامۀ خود وانگشترملوكانه به او دادم و او را بر تخت شاهی نشاندم وخود به حلقۀ درویشان پیوستم.  دیگری گفت: از جایی می گذشتم یكی را گرفته بودند ومیخواستند كه دستش را ببرند من دست خود را فدا كردم واینكه یك دست ندارم.

پیر گفت: شما آنچه كردید در حق دو شخص معین كردید مؤمن چون آفتاب ومهتاب است كه منفعت او به همگان می رسد وكسی از او بی نصیب نیست آیا چنین منفعتی از شما به خلق خدا رسیده است؟  “بر گرفته از نور العلوم”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *