تزکیه و احسان

تعريف تصوف وعرفان یا تزکیه واحسان:

Visits: 67

تعريف تصوف وعرفان یا تزکیه واحسان:

قال القاضي شيخ الاسلام زكريا الانصاري «رح» « التصوف علم تعرف به احوال تزكية النفوس ، وتصفية الاخلاق وتعمير الظاهر والباطن لنيل السعادة الابدية » « علي هامش الرسالة القشيرية صفحه 7 توفي شيخ الاسلام زكريا الانصاري سنة 929 ه ق»

ترجمه : شيخ زكرياي انصاري رحمة الله عليه فرمود : تصوف علميست كه به ذريعۀ آن شناخته ميشود چگونگي پاك سازي نفوس انساني  از اخلاق رزیله وصفا نمودن اخلاق واصلاح ظاهر وباطن  بخاطر بدست آوردن نيك بختي هميشگي.

ويقول الشيخ احمد زروق «رح» « التصوف علم قصد لاصلاح القلوب ، وافرادها لله تعالي عما سواء. والفقه ، لاصلاح العمل، وحفظ النظام ، وظهور الحكمة بالاحكام.

والاصول « علم التوحيد » لتحقيق المقدمات بالبراهين ، وتحلية الايمان والايقان ، كالطب لحفظ الابدان ، وكالنحو لاصلاح اللسان الي غير ذلك» «قواعد التصوف قاعده 13 صفحه 6 لابي العباس احمد الشهير بزروق الفاسي ، ولد سنة 646 بمدينة وتوفي سنة 899 ه ق في طرابلس الغرب»

ترجمه: شيخ احمد زروق (رح)گفته: تصوف علمي است كه مقصود آن اصلاح قلب هاي انساني، وانقطاع آن  از غير خدا (ج) ،  فقه و آگاهي براي اصلاح عمل عمل كننده از شرك و ريا وسمعه و محافظت نظام فردي و اجتماعي و آشكار ساختن حكمت هاي احكام شريعت مقدسه و دانسته گي اصول دين و علم يكتا شناسي خداوند متعال (ج) به غرض تحقيق مقدمات و شرايط اين علم متبرك به دليل و برهان و مزين ساختن ايمان را به اوصاف يقين به مانند تدوين علم طبابت براي محافظت بدن های  انسان ها  از امراض و دردها و مانند علم نحو براي حفظ زبان از خطاهاي لفظي و غيره .  

قال سيد الطائة جنيد البغدادی«رح»

« التصوف استعمال كل خلق سني ، وترك كل خلق دني » «النصرة النبوية للشيخ مصطفي المدني صفحه 22 توفي الامام الجنيد سنة 297 ه ق»

ترجمه: سيد طائفه امام بزرگوار جنيد بغدادي (رح) فرمودند : تصوف عبارت از استعمال اخلاق نيكو و ترك اعمال زشت است .

وقال بعضهم : « التصوف كله اخلاق ، فمن زاد عليك بالاخلاق زاد عليك بالتصوف» « النصرة النبوية للشيخ مصطفي المدني صفحه 22 »

ترجمه : بعضي از علماء فرمودند : تصوف تمام آن اخلاق نيك و پسنديده است . پس كسيكه از تو اخلاق نيك بيشتري داشت در تصوف نيز از تو صوفي تر است .

وقال ابوالحسين الشاذلي «رح»

« التصوف تدريب النفس علي العبودية ، وردها لاحكام الربوبية » « نور التحقيق ، للعلامه حامد صقر صغحه 93 توفي الابوالحسن سنة 656 ه ق في مصر»

ترجمه : ابوالحسن شاذلي (رح) فرموده :                                                                                

 تصوف عادت دادن و رام ساختن نفس است براي بندگي و عبادت حق جل مجده و باز گشتاندن نفس  از خواهشات او بطرف اجراي حكم هاي الله (ج).                                                 

وقال ابن عجيبة «رح»

« التصوف : هو علم يعرف به كيفية السلوك الي حضرة ملك الملوك ، وتصفية البواطن من الرزائل ، وتحليتها بانواع الفضائل واوله علم ، ووسطه عمل وآخره موهبة » « معراج التشوف الي حقائق التصوف لاحمد بن عجيبة الحسني صفحه 4»

ترجمه : ابن عجيبه (رح) گفته :                                                                                         

 تصوف علميست كه شناخته ميشود به ذريعۀ آن چگونگي رفتار بطرف و حضور پادشاه پادشاهان جل ذكره و پاك و صاف كردن باطن خود را از خصلت هاي ناروا و آراسته كردن باطن به اقسام خوبي ها .

 اول تصوف دانستگي و علم است وسط آن عمل است و آخر آن بخشش و عطاي خداوند (ج) است.

(( وقال صاحب كشف الظنون «رح» « هو علم يعرف به كيفية ترقي اهل الكمال من النوع الانساني في مدارج سعادتهم الي ان قال :

علم التصوف علم ليس يعرفه * الا اخو فطنة بالحق مـــعروف

وليس يعرفه من ليس يشهده *وكيف يشهد ضوء الشمس مكفوف

« كشف الظنون للعلامه حاجي خليفة صفحه 413 جلد 1»

ترجمه : صاحب كشف الظنون گفته :                                                                                     

تصوف علمي است كه دانسته ميشود به ذريعۀ آن چگونگي بالا رفتن درجات اهل كمال از بني نوع انسان به درجه هاي بلند نيك بختي ها و كاميابي هر دو جهان و در آخر كلام خود اين شعر را سرود كه ترجمه اش اينست: علم تصوف علمي است كه نمي شناسد او را ، مگر برادر زيرك و آگاه به حق ومشهور ، ندانسته است تصوف را کسی که مشاهده نکرده آنرا ، چگونه ميتواند كه مشاهده  کند  نور خورشيد را نا بینا .

اشتقاق تصوف وعرفان یا تزکیه واحسان:

كثرت الاقوال في اشتقاق التصوف ، فمنهم من قال « من الصوفة لان الصوفي مع الله تعالي كالصوفة المطروحة ، لاستسلامه لله تعالي )) « ايقاظ الهمم في شرح الحكم للعلامه ابن عجيبه متوفي سنة 1266 ه ق صفحه 6»

ترجمه : گفته هاي زيادي است در اشتقاق تصوف ، بعضي از علماء گفته اند كه تصوف از صوف مشتق شده صوف يعني پشم ، ناچيز و پيش پا افتاده قدر و ارزش كمتري دارد صوفي به حضور اقدس الهي كه به راز و نياز ايستاده ميشود خود را كمتر از تار پشم فكر ميكند ، چرا كه كاملا به خداي خويش تسليم است .

(( ومنهم من قال (( انه من الصفة ، اذجملته اتصاف بالمحاسن، وترك الاوصاف المذمومة )) « ايقاظ الهمم في شرح الحكم صفحه 6 »

ترجمه : بعضي ديگر از علماء گفته اند صوفي مشتق از صفه گرفته شده ، چرا كه تمام تصوف متصف شدن به صفات نيكو است و پرهيز کردن از خصلتهاي رذيله و نابكار است .

ومنهم من قال (( من الصفاء )) حتي قال ابوالفتح البستي «رح»

تنازع الناس في الصوفي واختلفوا

وظنـه البعض مشتقا من الصوف

ولــست امنح هذا الاسم غير فتي

صـفا فصوفي حتي سمي الصوفي

«ايقاظ الهمم في شرح الحكم صفحه 6»

ترجمه : بعضي ديگر از علماء اظهار كردند كه مشتق از صفاء است ، اين قول تاكيد شده است تا به اندازۀ كه شيخ ابوالفتح بستي (رح) گفته : شعر: ترجمه اش به فارسي : گفتگو داشتند مردم در لفظ صوفي و اختلاف كردند . بعضي از آنها گمان داشتند كه مشتق از كلمه صوف است ، و من نيستم كه بپسندم اين اسم را بغير از جواني كه از همۀ خصلت هاي ذميمه پاك و صفا به اوصاف نيكو شده باشد آن جوان صوفي است و لايق است كه صوفي گفته شود نه پشمينه پوش هاي كه آلوده به صفتهاي بد و خلاف است.

ومنهم من قال((من الصفة لان صاحبه تابع لاهلها فيما اثبت الله لهم من الوصف))«حيث قال تعالي ((واصبرنفسك مع الذين يدعون ربهم))« كهف 28»

واهل الصفة هم الرحيل الاول من رجال التصوف ، فقد كانت حياتهم التعبدية الخالصة المثل الاعلي الذي استهدفه رجال التصوف في العصور الاسلامية المتتابعة ))

وقيل : (( من الصفوة )) كما قال الامام القشيري : وقيل : (( من الصف)) فكانهم في الصف الاول وبقلوبهم من حيث حضورهم مع الله تعالي وتسابقهم في سائر الطاعات .

ومنهم من قال (( ان التصوف نسبة الي لبس الصوف الخشن ، لان الصوفية كانوا يؤثرون لبسه للتقشف والاخشيشان))

ومهما يكن من امر ، فان التصوف اشهر من ان يحتاج في تعريفه الي قياس لفظ واحتياج اشتقاق .

وانكار بعض الناس علي هذا اللفظ بانه لم يسمع في عهد الصحابة،والتابعين مردود ان كثير من الاصطلاحات احدثت بعد زمان الصحابة  واستعملت ولم تنكر ، كالنحو والفقه والمنطق.

وعلي كل فاننا لانهتم بالتعابير والالفاظ ، بقدر اهتمامنا بالحقائق والاسس ، ونحن اذ ندعو الي التصوف انما نقصد به تزكية النفوس وصفاء القلوب ،واصلاح الاخلاق ، والوصول الي مرتبة الاحسان، نحن نسمي ذلك تصوفا. وان شئت فسمه الجانب الروحي في الاسلام ، اوالجانب الاحساني او الجانب الاخلاقي، او سمه ما شئت مما يتفق مع حقيقته وجوهره ؛ الا ان علماء الامة قد توارثوا اسم التصوف وحقيقته عن اسلافهم من المرشدين منذ صدر الاسلام حتي يومنا هذا ، فصار عرفا فيهم .

ترجمه : بعضي از علماء گفته اند كه صوفي مشتق از صفه است ، چرا كه شخص صوفي تابع است به اهل صفه و اهل صفه اصحاب بزرگوار آنحضرت (ص) بودند كه مشغول تعليم و ذكر از رسول خدا (ص) و به انتظار رفتن به  جهاد  في سبيل الله  به اجازۀ آنحضرت (ص) بودند ، صفه خانۀ كلاني بود در مسجد النبي جاي بود و باش مسافران صحابه و طلبۀ علم از فقراء صحابه، آن صحابۀ را كه خداوند متعال آنها را صفت كرده به اين آيۀ مباركه قوله تعالي ( و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم الآيه ) صبر كن به همراه كسانيكه خدا را ياد ميكنند به صبح و شام يعني دائما و ارادۀ شان رضاي خدا است. از جمله يكي از اصحاب صفه حضرت عبدالله ابن ام مكتوم بود كه اين آيۀ مباركه در شأن او نازل شد، تفصيل آن در كتب تفسير بيان شده سورۀ كهف آيۀ (28) .

  اهل صفه جماعة اولي بودند از فقراء صحابه و از بزرگان تصوف كه حقيقتاحيات  شان در بندگي خالصانه لله و في الله سپري شده بود و آن مثل بزرگ و مشهوري شده بود بين اهل تصوف بعد از قرن اول بين مردم در قرن هاي بعدي از ممالك اسلاميه تا امروزه بلكه انشاء الله تا قيام قيامت ادامه دارد و رايج خواهد بود چرا كه اين علم تصوف و اهل تصوف براي خدمت و تحقق بخشيدن معني و مفهوم كلمۀ طيبه و كلمۀ توحيد { لا اله الا الله محمد رسول الله } است كه همانا مفهوم و معني آن دور انداختن محبت به دنيا وابستگي بغير الله است و خالص ساختن قلب و سائر اعضاء خود و همۀ عمل ها را خاص به رضاي خدا كردن كه مقام احسان و رتبۀ آخري ايمان است ، ميباشد تا ماداميكه كلمۀ طيبه در دنيا بقا داشته باشد، علم تصوف و اهل واقعي تصوف باقي خواهد بود انشاء الله تعالي .

 و بعضي گفته اند تصوف از (صفوة) گرفته شده طوري كه امام قشيري (رح) فرموده . و بعضي ديگر گفته اند كه از (صف) گرفته شده . گويا كه اهل تصوف راستين در صف اول قرار دارند.

بحضور اقدس الهي در عبادت او به قلب هاي پاك خود و به حيث مسابقه آنها در عبادت ها و بعضي ديگر كساني اند كه ميگويند (تصوف نسبتش به پوشيدن آنها لباسهاي خشن و درشت است چرا كه اهل تصوف اختيار ميكنند لباس خشن را به خلاف خواهش نفساني خود به جهت تيره گي رنگ لباس و درشتي او ، خلاصه به هر طريقي كه در اشتقاق لغت تصوف ريشه يابي شود از هر مادۀ كه باشد ، مناسبت دارد به اشتقاق لفظ تصوف و يا صوفي ازان و ليكن تصوف و علم آن مشهور تر است از حاجت به تعريف او وبه قياس لفظ و اشتقاق از آن.         

  انكار بعضي مردم از اين لفظ تصوف و صوفي به سبب اينكه اين لفظ و اسم در زمان صحابه و تابعين شنيده نشده ، مردود و غير قابل اعتبار است ، چرا كه بسياري از اصطلاحات نوپیدا شده بعد از زمان صحابه واستعمال نشده انكار نشده ، مانند علم نحو ، تدوین  فقه ، منطق ، اصول ، مناظره و غيره .  

به هر تقدير : ما قصد نداريم به تعبيرات و الفاظ به اندازۀ كه اراده و قصد ما به حقيقت ها و اساس علوم ضروري ما است . بنابرآن ما ادعا داريم كه قصد ما به تصوف تزكيۀ نفس اماره با السوء و تصفيۀ قلب هاي مؤمنين و اصلاح اخلاق انساني و رسيدن به رتبه و مقام احسان است.

ما همين مقصد خود را تصوف ميگوئيم اگر تو اي برادر  از لفظ تصوف هرچه ! ميخواهي نامگذار همان طريق وصل به مقصود مذكور را به (جانب جنبۀ روحي در اسلام) و يا (جانب احسان ) و يا (جانب اخلاق نيك در اسلام ) ويا اسم ديگري كه دوست داري همين طريقه را نامگذار از نام هاي كه مناسبت واقعي به همين مقصود كه همانا طريق وصل به احسان است اسم گذاري كن و ليكن علماء امت همين اسم را از زمان اخير قرن تابعين و بعد تا امروز به ارث برده اند و ميراث از بزرگان باقي مانده كه در حقيقت عرف عام به همۀ مسلمانان جهان گشته و انكار از آن دور از انصاف است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *