مقالات

حکایت وروایات:ـ

بازدیدها: 113

حکایت وروایات:ـ

بسم الله الرحمن الرحیم 

نحمده ونصلی علی رسوله الکریم اما بعد:

حضرت سری سقطی گفت: سی سال است که استغفار می کنم ازگناه یک شکرگفتن

گفتند: چرا؟

گفت: روزی مراخبردادند که بازار بغداد سوخت. اما دکان تو درآن بازار سالم ماند واز آتش گزندی ندید. همان دم گفتم: (الحمدلله) ناگاه به خودآمدم وحجت بردم ازشرم آنکه خود را بهتر از برادارنم دربازار بغداد شمردم ومصیبت آنان را درنظرنگرفتم. این(الحمدلله) درآن وقت یعنی مرا باسود وزیان برادران دینی ام کارنیست. همین که مال من ازآسیب آتش درامان مانده است. کافی است! پس برآن شکربی جا. سی سال طلب مغفرت می کنم. برگرفته ازگزیده. (تذکرة الاولیاء)

نوشته اند: روزی حضرت امام ابوحنیفه (رح) ازجای می گذشت کودکی رادید که پا درگل فروکرده وایستاده است. امام به آن کودک گفت. (مراقب باش که درگل فرود نیای ونیفتی) کودک گفت: (افتادن من چندان مهم نیست که اگربیفتم فقط خود را گلی وخال آلود خواهم کرد. امّا تو خود را نگهدارکه اگرپای تو بلغزد وبیفتی مسلمانان نیزبلغزند وبیفتند وگناه همه برتواست) امام ابوحنیفه (رح) از زیرکی آن کودک به شگفت آمد وبگریست.

آورده اند: یکی عیالدار بود وسخت در رنج چارة درد خود را آن دیدکه نزد صاحبدلی رود وازو خواهدکه وی را دعاگوید تا به برکت دعای او در زندگانی اش گشایش آید نزد بشرحافی رفت وگفت: اي بشر! تومرد خدایی مرا دعایی کن که مردی عیالدارم وهیچ چیزدر بساط ندارم.

بشرگفت: ای مرد! آن هنگام که زن وفرزندان تو از تو نان خواهند وآب خواهند ولباس خواهند و تو از برآوردن حاجات آنان درماندی درآن حال تو مرا دعاکن که دعای تو درآن وقت از دعای من فاضل تر وبه اجابت نزدیکتراست. مگرنه آنکه درآن حال. کشتی دل خویش در دریای درد واندوه . درتلاطم می بینی وهیچ ساحل نجات پیش رونمی بینی؟ هرکه دراین حال باشد. دعایش به اجابت سزاوارتراست. برگرفته ازکیمای سعادت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *