بهای حقيقت
Views: 394
حضرت شبلی نزد جنيد بغدادی رفت وگفت: گويند گوهر حقيقت نزد تو است ، آن را يا به من بفروش ويا ببخش. حضرت جنيد گفت: اگر بخواهم كه بفروشم ، تو بهای آن را نداری واز عهدۀ پرداخت قيمت آن بر نمی آيی واگر بخواهم كه آن را رايگان به تو دهم ، قدر آن را نخواهی دانست؛ زيرا:
هركه او ارزان خرد ارزان دهد گوهري طفلی به قرص نان دهد.
حضرت شبلی گفت: پس تكليف من چيست؟ گفت در صبر وانتظار باقی بمان وبر اين درد ، بسوز وبساز تا شائستۀ آن شوی ، كه چنين گوهری را جز به شايستگان ومنتظران صادق ودل خسته ندهند. تذكرة الاولياء