حکایات

ثمره صدقه

Visits: 8165

ثمره صدقه

روزی وزیر وقت مصر، علی بن محمد بن فرات را به حضور طلبید وبه او گفت: نظر من در مورد تو بد است، من هر وقت می خواهم تو را دستگیر کنم تو را در خواب می بینم…….که با قرصی نان مانعم می شوی،بارها تورا در خواب دیده ام که به سربازانم دستور می دهم که با تو بجنگند،وهر بار که تورا باتیر یا چیز دیگر می زنند، با قرص نانی که در دست توست جلوی ضربه را می گیری وبه این ترتیب آسیبی به تو نمی رسد! به من بگو که ماجرای این قرص نان از چه قرار است؟ابن فرات در جواب گفت: ای وزیر، از وقتی که کوچک بودم مادرم هر شب قرص نانی را زیر بالشم می گذاشت ووقتی که صبح می شدبه جای من آن را صدقه می داد. او همیشه این کار را انجام می داد تا این که مرد، وقتی که فوت کرد من به این کار ادامه دادم، هر شب قرص نانی را زیر بالشم می گذاشتم وصبح که می شد آن را صدقه می دادم.وزیر از ین امر متحیر شدوگفت: به خداقسم ازین به بعد هیچ گزندی از من به تو نخواهد رسیدومن نظرم را نسبت به تو تغییر دادم وازین به بعد تورا دوست خواهم داشت.

این است عاقبت صدقه در راه الله که در دنیا از مصیبتها جلوگیری می کندودر آخرت دیگر ثوابش با خداوند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *